خـود را چـو ز نـسل نـور می نـامیـدنـد
رفـتـنــد و بـه کــوی دوسـت آرامـیـدنـد
ســیراب شدنـد ز آن کـه در اوج عطش
آن حـــادثـه را بـه شــوق آشــامـیـدنـد
======================
رفتـن به جـهاد نفس راهی است بزرگ
از جـبـهـه گـریختن گنـاهی است بزرگ
مــا بــر ســر پسـت انقـلابـیــــم اکنـون
خفتن سر پست اشتباهی است بزرگ
+++++++++++++++
بـدی کردیم،خوبی یادمان رفت / ز دلها لای روبی یادمان رفت
به ویـلای شمالی خـو گرفتیم / شـهیدان جنـوبی یادمان رفت
+++++++++++++
پیشونی بندها رو با وسواس زیـر و رو میکرد…
پرسیدم : دنبال چی میگردی؟
گفت : سربند یازهرا !
گفتم : یکیش رو بردار ببند دیگه،چه فرقی داره؟
گفت : نه ! آخه من مـادر ندارم…
:: موضوعات مرتبط:
$M$ ,
,
:: بازدید از این مطلب : 706
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0